درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید سلام و احترام خدمت شما عزیزان بازدید کننده! با اظهار سپاس از بازدید تان، لطفاً برای هرچه بهتر شدن وبلاگ من، مرا از نظرات، پیشنهادات و انتقادات سالم تان بهره مند سازید. تشکر کامران kamran.8194@yahoo.com



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 86
بازدید دیروز : 14
بازدید هفته : 86
بازدید ماه : 245
بازدید کل : 248050
تعداد مطالب : 128
تعداد نظرات : 18
تعداد آنلاین : 1



امتیاز وبلاگ ها تا این لحظه

اسما خداوند متعال %

« ارسال برای دوستان »
نام شما :
ایمیل شما :
نام دوست شما:
ایمیل دوست شما:

Powered by ParsTools
لطفاً این صفحه را با دوستان تان به اشتراک بگذارید 32 کلمه

Speed test

 ابزارهای زیبا سازی برای سایت و وبلاگ این صفحه را به اشتراک بگذارید
بهارســـــــــــــــــــــــتان
علمی، فرهنگی، اسلامی، تفریحی، ورزشی
پنج شنبه 21 بهمن 1389برچسب:, :: 9:10 ::  نويسنده : کامران

 عشقی فراتر از انسان و فروتر از خدا نیز هست و آن دوست داشتن است.

اگر تنها ترین تنها شوم، باز هم خدا هست.

دوست داشتن از عشق برتر است و من هر گز خود را از سطح بلندترین قله ی عشق های بلند، پایین نخواهم آورد.

اسلام منطقی تر و جدی تر از آن است که به آنچه در زندگی بی ثمر است و بر روی اذهان بی اثر، در آخرت پاداش دهد وعملی که نه به خلق خدمتی و نه برای خوئد اصلاحی، ثواب داشته باشد.

همواره بیمناکم که در این فرصت اندک و عزیز حیات، لحضه ای را به ستایش کسانی بپردازم که در ترجیح عظمت، عصیان وتفکر بر سعادت، آرامش و لذت اندکی تردید داشته اند.

غریبی در طوفان جا مانده، آخرین فریادهای خسته اش را که تو را میخواندف بشنو، بشتاب و او را دریاب.

همچون شمع که در گریستن خویشف قطره قطره می میرد، ذوب می شوم و محو می شوم و پایان میگیرم.

خدا یا به هرکی دوست می داری بیاموز که عشق بهتر از زندگی کردن است و به هر کی دوست تر میداری بچشان که دوست داشتن از عشق برتر!

خدا یا، به من توفیق تلاش در شکست، صبر در نومیدی، رفتن بی همراه، جهاد بی سلاح، کار بی پاداش، فداکاری در سکوت، دین بی دنیا، عظمت بی نام، خدمت بی نان، ایمان بی ریا، خوبی بی نمود، مناعت بی غرور، عشق بی هوس، تنهایی در انبوه جمعیت، و دوست داشتن بی آنکه دوست بداند، روزی کن.

خدایا چگونه زیستن را به من بیاموز، چگونه مردن را خود خواهم آموخت.

تو می دانی که من از میان همه ی نعمت های این جهان، آنچه را برگزیده ام و دوست می دارم، تنهایی است.

ای که هوای من شده ای، دم زدن در تو حیات من است.

زیبایی همواره تشنه ی دلی است که به او عشق ورزد.

تا بی پناه نگردم، پناهم نخواهم داد، تا نیفتم، دستم را نخواهی گرفت.

وقتی عشق فرمان میدهد، محال سر تسلیم فرود می آورد.

اگر نمی توانی بالا بروی، سیب باش تا افتادنت اندیشه ای را بالا برد.

ستایش گر معلمی هستم که چگونه اندیشیدن را به من بیاموزد، نه چگونگی اندیشه ها را.

ابراهیم وار زندگی کن و در عصر خویش معمار کعبه ی ایمان خویش باش.

هر کس مظلوم است، خودش ظالم را یاری کرده است.

مردن همچون زیستن بهانه ای میخواهد.

اگر شاهد عصر خود و شهید حق و باطل جامعه ات نیستی، هر جا که میخواهی باش، چه به نماز ایستاده باشی، چه به شراب نشسته باشی، هر دو یکیست.

از سکوت اگر به خشم آمدی سکوت کن.

آنان که به هر ذلتی تن میدهند تا زنده بمانند، مردگان خاموش و پلید تاریخند.

تنهایی، آرامگاه جاوید من است، و درد و سکوت، همنشین تنهایی من.

چه امید؟ بندم در این زندگانی، که در نا امیدی سر آمد جوانی، سر آمد جوانی و ما را نیامد پیام و فایی از زندگانی.

آیا در این دنیا کسی است بفهمد که در این لحظه چه میکشم، چه حالی دارم؟ چقدر زنده نبودن خوب است.... خوب خوب خوب.

هنگامی دستم را دراز کردم که دستی نبود، هنگامی لب به زمزمه گشودم که مخاطبی نداشتم و هنگامی تشنه ی آتش شدم که در برابر دریا بود.... دریا و دریا..

همیشه حرف هایست برای گفتن و حرف هایست برای نگفتن، ارزش هر کس به اندازه حرف هایست که برای نگفتن دارد.

مهربانی جاده ای است که هرچه پیش میروند، خطرناک تر میشوند.

وقتی کبوتری شروع به معاشرت با کلاغ ها میکند، پرش سفید می ماند ولی قلبش سیاه میشود، دوست داشتن کسی که لایق دوست داشتن نیست اسراف محبت است.

دل های بزرگ و احساس های بلند، عشق های زیبا و پر شکوه می آفرینند.

اما چه رنجی است لذت ها را تنها بردن و چه زشت است زیبایی ها را تنها دیدن، و چه بدبختی آزاردهنده ای است تنها خوشبخت بودن! در بهشت تنها بودن سخت تر از کویر است.

آنان که رفتند کار حسینی کردند، آنان که ماندند باید کار زینبی کنند و گرنه یزیدی اند.

زیبایی به خوش سیرتی است نه به خوش صورتی.

ظلم است که معلم را به شمع تشبه کرد، زیرا شمع را میسازند تا بسوزد ولی معلم میسوزد تا بسازد.

انسان نقطه ای است بین 2 بی نهایت، بی نهایت لجن و بی نهایت فرشته.

سفر هیچ چیز به جز دلتنگی ندارد، اما... زندگی به من آموخت، برای بهتر دیدن عضمت و شکوه هر چیزی باید قدری از آن دور شد.

نه، من هر گز نمی نالم، قرن ها نالیدن بس است، میخواهم فریاد کنم، اگر نتوانستم، سکوت میکنم، خاموش مردن بهتر از نالیدن است.

وقتی خواست زندگی کنم، راهم را بستند. وقتی خواست ستایش کنم، گفتند خرافات است. وقتی خواستم عاشق شوم، گفتند دروغ است، وقتی خواستم گریستن، گفتند دروغ است، وقتی خواستم خندیدن، گفتن دیوانه است. دنیا را نگه دارید، میخواهم پیاده شوم.

به 3 چیز تکیه نکن، غرور، دروغ و عشق، آدمی با غرور می تازد، با دروغ می بازد و با عشق می میرد.

رفتن همیشه رسیدن نیست، ولی برای رسیدن باید رفت. در بن بست هم راه آسمان باز است، پرواز را بیاموز.

در بی کرانه ی زندگی 2 چیز است که افسونم میکند. آبی آسمان که می بینم و می دانم نیست و خدا که نمی بینم ولی می دانم که هست.

از انسان ها غمی به دل نیگرید، زیرا آنان نیز غمگینند، با اینکه تنهایند ولی از خود میگریزند زیرا به خود و به حقیقت شک دارند، پس دوستشان بدار اگر چه دوستت نداشته باشند.

دوست داشتن یعنی کوچک کردن دنیا به اندازه ی یک نفر و بزرگ کردن یک نفر به اندازه ی یک دنیا.

زندگی داستان مرد یخ فروش است، که پرسیدند فروختی؟ پاسخ داد نخریدند تمام شد.

در نهان به آنان دل میبندیم که دوستمان ندارند و در آشکارا از آنان که دوستمان دارند غافلیم، شاید این است رازتنهایی ما...

فرق است میان دوست داشتن و داشتن دوست، دوست داشتن امریست لحظه ای اما داشتن دوست استمرار لحظه های دوست داشتن است.

خدایا، اندیشه و احساس مرا در سطحی پایی نیار که زرنگی های حقیر و پستی های نکبت بار و پلیدی این شبهه آمدهای اندک را متوجه نشوم، چه دوست تر میدارم تا بزرگی گول خور باشم تا کوچک ولی گول زن.

چه تنگنای سختی، یک انسان یا باید برود یا باید بماند و این هر دو اکنون برایم از منی تهی شده است و دریغ که راه سومی هم نیست...

برای شنا کردن به سمت مخالف رودخانه، قدرت و جرات لازم است، و گرنه هر ماهی مرده ای هم میتواند به جهت موافق آب شنا کند.

بلگذار تا شیطنت عشق، چشمان تو را به عریانی خویش بگشاید هر چند معنایش جز رنج و پریشانی نباشد، اما کوری را هر گز به خاطر آرامش تحمل نکن.



چهار شنبه 20 بهمن 1389برچسب:, :: 16:44 ::  نويسنده : کامران

 

برای تماشای بقیه تصاویر زیبا به ادامه  مطلب..............



ادامه مطلب ...


چهار شنبه 19 بهمن 1389برچسب:, :: 23:57 ::  نويسنده : کامران

6 راه برای بستن پنجره های ویندوز!

مطمئنأ شما هم به این موضوع آگاه هستید که برای انجام امور خاصی در ویندوز علاوه بر یک راه ، نهایاتأ دو یا سه راه دیگر نیز وجود دارد. اما این بار ما قصد داریم تا 6 راه مختلف برای بستن پنجره های ویندوز به شما معرفی کنیم که هر کدام از راه مختلفی انجام میشود. فراگیری این نوع راهها و ترفندها ، بسیار به بالا رفتن تبحر و دانش شما در علم کامپیوتر کمک میکند.
6 راه مختلف برای بستن یک پنجره و کادرهای محاوره ای ویندوز عبارتند از :

1 - کلیک بر روی دکمه مربع شکل قرمز رنگی که علامت ضربدر بر روی آن دیده می شود.
2- انتخاب منوی
File و کلیک بر روی گزینه Exit

3- استفاده از کلیدهای ترکیبی
Alt + F4
4- استفاده از
Ctrl + Alt + Delete) Task Manager) و انتخاب پنجره مورد نظر و کلیک بر روی گزینه End Task
5- در یک پنجره باز ، بر روی بالاترین قسمت پنجره (قسمت آبی) و در سمت مخالف علامت ضربدر ، بر روی نام پنجره راست کلیک کرده و
Close را انتخاب کنید.
6- استفاده از این 2 کلید ترکیبی
Ctrl + W (این 2 کلید ترکیبی در بعضی موارد استثنا نیز دارد)

 



سه شنبه 19 بهمن 1389برچسب:, :: 23:52 ::  نويسنده : کامران

آتش دل
به لاله نرگس مخمور گفت وقت سحر
که هر که در صف باغ است صاحب هنریست
بنفشه مژدهٔ نوروز میدهد ما را
شکوفه را ز خزان وز مهرگان خبریست
بجز رخ تو که زیب و فرش ز خون دل است
بهر رخی که درین منظر است زیب و فریست
جواب داد که من نیز صاحب هنرم
درین صحیفه ز من نیز نقشی و اثریست
میان آتشم و هیچگه نمیسوزم
هماره بر سرم از جور آسمان شرریست
علامت خطر است این قبای خون آلود
هر آنکه در ره هستی است در ره خطریست
بریخت خون من و نوبت تو نیز رسد
بدست رهزن گیتی هماره نیشتریست
خوش است اگر گل امروز خوش بود فردا
ولی میان ز شب تا سحر گهان اگریست
از آن، زمانه بما ایستادگی آموخت
که تا ز پای نیفتیم، تا که پا و سریست
یکی نظر به گل افکند و دیگری بگیاه
ز خوب و ز شب چه منظور، هر که را نظریست
نه هر نسیم که اینجاست بر تو میگذرد
صبا صباست، به هر سبزه و گلش گذریست
میان لاله و نرگس چه فرق، هر دو خوشند
که گل بطرف چمن هر چه هست عشوه‌گریست
تو غرق سیم و زر و من ز خون دل رنگین
بفقر خلق چه خندی، تو را که سیم و زریست
ز آب چشمه و باران نمی‌شود خاموش
که آتشی که در اینجاست آتش جگریست
هنر نمای نبودم بدین هنرمندی
سخن حدیث دگر، کار قصه دگریست
گل از بساط چمن تنگدل نخواهد رفت
بدان دلیل که مهمان شامی و سحریست
تو روی سخت قضا و قدر ندیدستی
هنوز آنچه تو را مینماید آستریست
از آن، دراز نکردم سخن درین معنی
که کار زندگی لاله کار مختصریست
خوش آنکه نام نکوئی بیادگار گذاشت
که عمر بی ثمر نیک، عمر بی ثمریست
کسیکه در طلب نام نیک رنج کشید
اگر چه نام و نشانیش نیست، ناموریست
 

شاعر: پروین اعتصامی



شنبه 16 بهمن 1389برچسب:, :: 7:8 ::  نويسنده : کامران

3 ترفند برای افزایش سرعت بالا آمدن ویندوز XP

با توجه به اينكه ويندوز XP تبديل به يكي از عمومي ترين ويندوزهاي مورد استفاده توسط كاربران مختلف شده است ، و با توجه به اينكه سيستم هاي مختلف با قدرتهاي متفاوتي از اين ويندوز استفاده مينمايند ، بنابراين شما ميتوانيد با اين روشها در واقع ويندوز XP خود را با شرايط سيستم خود مطابقت داده و بهترين نتيجه و استفاده را از آن داشته باشيد. در این ترفند قصد داریم 3 روش بسیار کارآمد را به شما معرفی کنیم که با استفاده از آن میتوانید سرعت بوت یا بالا آمدن ویندوز XP خود را به طرز چشمگیری افزایش دهید.

بالا بردن سرعت بوت ( روش اول )
این ترفند کارش این است که یك دسته فایل را از پوشه temp پاک می کند و history هر زمان که شما کامپیوترتان را خاموش می کنید. با این کار کامپیوتر شما وقت بیهوده ای را برای چک کردن این پوشه ها تلف نمی کند. با این کار سرعت بالا آمدن ویندوز افزایش می آید.
برای انجام این کار مراحل زیر را طی کنید :
1-
Notepad را باز کنید و سه جمله زیر را در آن بنویسید :
RD /S /q "C:/Documents and Settings/"UserName without quotes"/Local Settings/History"
"RD /S /q "C:/Documents and Settings/Default User/Local Settings/History
"RD /S /q "D:/Temp/" <--"Deletes temp folder, type in the location of your temp folder
2- حالا این فایل را با هر نامی که می خواهید ذخیره کنید ، البته با پسوند " .bat " برای مثال " fastboot.bat " یا " deltemp.bat
"
3- از منوی
Start گزینه Run را انتخاب کنید .
4- در
Run بنویسید : " gpedit.msc " و روی ok
کلیک کنید .
5- از پنجره باز شده در سمت چپ روی گزینه "
Computer Configuration " کلیک کنید و سپس " Windows Settings " را انتخاب کنید .
6- بر روی گزینه "
Scripts " دو بار کلیک کنید سپس " Shutdown " را انتخاب کنید تا پنجره ای جدید باز شود.
7- روی "
Add " کلیک کنید و در پنجره باز شده آدرس فایلی که درست کرده اید را بدهید و سپس روی " ok " کلیک کنید.

بالا بردن سرعت بوت ( روش دوم )
وقتی کامپیوترتان را روشن می کنيد معمولا قبل از اینکه سیستم بخواهد بالا بیاید درایور های فلاپی و سی دی رام و ... را چک می کند ! به نظر من این یه کار بیهوده است که هر بار سیستم این موارد را چک کند . حالا برای از بین بردن این قسمت باید تغییراتی را در بایوس سیستمتان انجام دهید . مراحل زیر را به دقت انجام دهید:
1- معمولا برای ورود به
bios باید کلید F2 یا Delete
را فشار داد ، زمانی که کامپیوتر در حال بالا آمدن است.
2- به منوی "
Boot
" بروید .
3- "
Boot Sequence " را انتخاب کنید .
4- سپس هر دو گزینه ای که از روی هارد بوت می شوند را به گزینه "
First Device " تغییر دهید .
5- دکمه "
Escape " را فشار دهید و از بایوس خارج شوید . فراموش نکنید که این تغییرات را قبل از خارج شدن ذخیره کنید .
توجه : وقتی که شما این تغییرات را انجام می دهید ، نمی توانید سیستمتان را از طریق فلاپی یا سی دی رام بوت کنید . اگر روزی لازم شد که این کار را انجام دهید ، کافیست برگردید به عقب ، يعني به بایوس خود بروید ، مرحله بالا را تکرار کنید و گزینه "
First Device " را برای فلاپی و سی دی رام بردارید .

بالا بردن سرعت بوت ( روش سوم )
زمانی که کامپیوتر شما در حال بالا آمدن هست معمولا شبکه را چک می کند تا ببیند آدرس IP آزاد هست یا نه . با استفاده از پیکربندی یک ip
آدرس دستی برای سیستم تعریف می کنیم . این کار سرعت بوت شما را افزایش می دهد . پس طبق مراحل زیر عمل کنید :
1- روی منوی
Start کلیک کنید و " Connect To/Show All Connections " را انتخاب کنید .
2- روی
Connection شبکه خود راست کلیک کنید و " Properties " را انتخاب کنید .
3- در تب "
General " ، در لیست سرویس ها " TCP/IP " را انتخاب کنید و روی دکمه " Properties " کلیک کنید .
4- در پنجره باز شده روی "
Use the following address " کلیک کنید و آدرس ip کامپیوترتان را بنویسید . اگر شما از یک روتر استفاده می کنید معمولا آدرس ip شما 192.168.0.xx یا 192.168.1.xx است . اگر آدرس IP خود را بخاطر نمی آورید و یا در آن شک دارید به منوی Start بروید و Run را انتخاب کنید و در آن cmd را تایپ کنید و روی ok کلیک کنید . در پنجره باز شده " ipconfig/all " را تایپ کنید . با اینکار ip شما نمایش داده می شود و شما می توانید آدرس مورد نظر را در بخش مورد نظر بنویسید .
5- همچنین در پنجره "
TCP/IP properties " شما باید آدرس های " Subnet mask " ، " Default gateway " و " DNS Server " را هم پر کنید . اگر عدد های این گزینه ها را هم نمی دانید می توانید با استفاده از دستور " ipconfig/all " در مرحله 4 این اعداد را پیدا کنید .

 



شنبه 16 بهمن 1389برچسب:, :: 7:1 ::  نويسنده : کامران

بیا ساقی آن می که حال آورد
کرامت فزاید کمال آورد
به من ده که بس بی‌دل افتاده‌ام
وز این هر دو بی‌حاصل افتاده‌ام
بیا ساقی آن می که عکسش ز جام
به کیخسرو و جم فرستد پیام
بده تا بگویم به آواز نی
که جمشید کی بود و کاووس کی
بیا ساقی آن کیمیای فتوح
که با گنج قارون دهد عمر نوح
بده تا به رویت گشایند باز
در کامرانی و عمر دراز
بده ساقی آن می کز او جام جم
زند لاف بینایی اندر عدم
به من ده که گردم به تایید جام
چو جم آگه از سر عالم تمام
دم از سیر این دیر دیرینه زن
صلایی به شاهان پیشینه زن
همان منزل است این جهان خراب
که دیده‌ست ایوان افراسیاب
کجا رای پیران لشکرکشش
کجا شیده آن ترک خنجرکشش
نه تنها شد ایوان و قصرش به باد
که کس دخمه نیزش ندارد به یاد
همان مرحله‌ست این بیابان دور
که گم شد در او لشکر سلم و تور
بده ساقی آن می که عکسش ز جام
به کیخسرو و جم فرستد پیام
چه خوش گفت جمشید با تاج و گنج
که یک جو نیرزد سرای سپنج
بیا ساقی آن آتش تابناک
که زردشت می‌جویدش زیر خاک
به من ده که در کیش رندان مست
چه آتش‌پرست و چه دنیاپرست
بیا ساقی آن بکر مستور مست
که اندر خرابات دارد نشست
به من ده که بدنام خواهم شدن
خراب می و جام خواهم شدن
بیا ساقی آن آب اندیشه‌سوز
که گر شیر نوشد شود بیشه‌سوز
بده تا روم بر فلک شیر گیر
به هم بر زنم دام این گرگ پیر
بیا ساقی آن می که حور بهشت
عبیر ملایک در آن می سرشت
بده تا بخوری در آتش کنم
مشام خرد تا ابد خوش کنم
بده ساقی آن می که شاهی دهد
به پاکی او دل گواهی دهد
می‌ام ده مگر گردم از عیب پاک
بر آرم به عشرت سری زین مغاک
چو شد باغ روحانیان مسکنم
در اینجا چرا تخته‌بند تنم
شرابم ده و روی دولت ببین
خرابم کن و گنج حکمت ببین
من آنم که چون جام گیرم به دست
ببینم در آن آینه هر چه هست
به مستی دم پادشاهی زنم
دم خسروی در گدایی زنم
به مستی توان در اسرار سفت
که در بیخودی راز نتوان نهفت
که حافظ چو مستانه سازد سرود
ز چرخش دهد زهره آواز رود
مغنی کجایی به گلبانگ رود
به یاد آور آن خسروانی سرود
که تا وجد را کارسازی کنم
به رقص آیم و خرقه‌بازی کنم
به اقبال دارای دیهیم و تخت
بهین میوهٔ خسروانی درخت
خدیو زمین پادشاه زمان
مه برج دولت شه کامران
که تمکین اورنگ شاهی از اوست
تن آسایش مرغ و ماهی از اوست
فروغ دل و دیدهٔ مقبلان
ولی نعمت جان صاحبدلان
الا ای همای همایون نظر
خجسته سروش مبارک خبر
فلک را گهر در صدف چون تو نیست
فریدون و جم را خلف چون تو نیست
به جای سکندر بمان سالها
به دانادلی کشف کن حالها
سر فتنه دارد دگر روزگار
من و مستی و فتنهٔ چشم یار
یکی تیغ داند زدن روز کار
یکی را قلمزن کند روزگار
مغنی بزن آن نوآیین سرود
بگو با حریفان به آواز رود
مرا با عدو عاقبت فرصت است
که از آسمان مژدهٔ نصرت است
مغنی نوای طرب ساز کن
به قول وغزل قصه آغاز کن
که بار غمم بر زمین دوخت پای
به ضرب اصولم برآور ز جای
مغنی نوایی به گلبانگ رود
بگوی و بزن خسروانی سرود
روان بزرگان ز خود شاد کن
ز پرویز و از باربد یاد کن
مغنی از آن پرده نقشی بیار
ببین تا چه گفت از درون پرده‌دار
چنان برکش آواز خنیاگری
که ناهید چنگی به رقص آوری
رهی زن که صوفی به حالت رود
به مستی وصلش حوالت رود
مغنی دف و چنگ را ساز ده
به آیین خوش نغمه آواز ده
فریب جهان قصهٔ روشن است
ببین تا چه زاید شب آبستن است
مغنی ملولم دوتایی بزن
به یکتایی او که تایی بزن
همی‌بینم از دور گردون شگفت
ندانم که را خاک خواهد گرفت
دگر رند مغ آتشی میزند
ندانم چراغ که بر می‌کند
در این خونفشان عرصهٔ رستخیز
تو خون صراحی و ساغر بریز
به مستان نوید سرودی فرست
به یاران رفته درودی فرست
 
شاعر: حافظ شیرازی



شنبه 16 بهمن 1389برچسب:, :: 6:57 ::  نويسنده : کامران

ای عجب! این راه نه راه خداست
زانکه در آن اهرمنی رهنماست
قافله بس رفت از این راه، لیک
کس نشد آگاه که مقصد کجاست
راهروانی که درین معبرند
فکرتشان یکسره آز و هواست
ای رمه، این دره چراگاه نیست
ای بره، این گرگ بسی ناشتاست
تا تو ز بیغوله گذر میکنی
رهزن طرار تو را در قفاست
دیده ببندی و درافتی بچاه
این گنه تست، نه حکم قضاست
لقمهٔ سالوس کرا سیر کرد
چند بر این لقمه تو را اشتهاست
نفس، بسی وام گرفت و نداد
وام تو چون باز دهد؟ بینواست
خانهٔ جان هرچه توانی بساز
هرچه توان ساخت درین یک بناست
کعبهٔ دل مسکن شیطان مکن
پاک کن این خانه که جای خداست
پیرو دیوانه شدن ز ابلهی است
موعظت دیو شنیدن خطاست
تا بودت شمع حقیقت بدست
راه تو هرجا که روی روشناست
تا تو قفس سازی و شکر خری
طوطیک وقت ز دامت رهاست
حمله نیارد بتو ثعبان دهر
تا چو کلیمی تو و دینت عصاست
ای گل نوزاد فسرده مباش
زانکه تو را اول نشو و نماست
طائر جانرا چه کنی لاشخوار
نزد کلاغش چه نشانی؟ هماست
کاهلیت خسته و رنجور کرد
درد تو دردیست که کارش دواست
چاره کن آزردگی آز را
تا که بدکان عمل مومیاست
روی و ریا را مکن آئین خویش
هرچه فساد است ز روی و ریاست
شوخ‌تن و جامه چه شوئی همی
این دل آلوده به کارت گواست
پای تو همواره براه کج است
دست تو هر شام و سحر بر دعاست
چشم تو بر دفتر تحقیق، لیک
گوش تو بر بیهده و ناسزاست
بار خود از دوش برافکنده‌ای
پشت تو از پشتهٔ شیطان دوتاست
نان تو گه سنگ بود گاه خاک
تا به تنور تو هوی نانواست
ورطه و سیلاب نداری به پیش
تا خردت کشتی و جان ناخداست
قصر دل‌افروز روان محکم است
کلبهٔ تن را چه ثبات و بقاست
جان بتو هرچند دهد منعم است
تن ز تو هرچند ستاند گداست
روغن قندیل تو آبست و بس
تیرگی بزم تو بیش از ضیاست
منزل غولان ز چه شد منزلت
گر ره تو از ره ایشان جداست
جهل بلندی نپسندد، چه است
عجب سلامت نپذیرد، بلاست
آنچه که دوران نخرد یکدلیست
آنچه که ایام ندارد وفاست
دزد شد این شحنهٔ بی نام و ننگ
دزد کی از دزد کند بازخواست
نزد تو چون سرد شود؟ آتش است
از تو چرا درگذرد؟ اژدهاست
وقت گرانمایه و عمر عزیز
طعمهٔ سال و مه و صبح و مساست
از چه همی کاهدمان روز و شب
گر که نه ما گندم و چرخ آسیاست
گر که یمی هست، در آخر نمی‌است
گر که بنائی است، در آخر هباست
ما بره آز و هوی سائلیم
مورچه در خانهٔ خود پادشاست
خیمه ز دستیم و گه رفتن است
غرق شدستیم و زمان شناست
گلبن معنی نتوانی نشاند
تا که درین باغچه خار و گیاست
کشور جان تو چو ویرانه‌ایست
ملک دلت چون ده بی روستاست
شعر من آینهٔ کردار تست
ناید از آئینه بجز حرف راست
روشنی اندوز که دلرا خوشی است
معرفت آموز که جانرا غذاست
پایهٔ قصر هنر و فضل را
عقل نداند ز کجا ابتداست
پردهٔ الوان هوی را بدر
تا بپس پرده ببینی چهاست
به که بجوی و جر دانش چرد
آهوی جانست که اندر چراست
خیره ز هر پویه ز میدان مرو
با فلک پیر ترا کارهاست
اطلس نساج هوی و هوس
چون گه تحقیق رسد بوریاست
بیهده، پروین در دانش مزن
با تو درین خانه چه کس آشناست
 
شاعر: پروین اعتصامی



شنبه 16 بهمن 1389برچسب:, :: 6:50 ::  نويسنده : کامران

کار مده نفس تبه کار را
در صف گل جا مده این خار را
کشته نکودار که موش هوی
خورده بسی خوشه و خروار را
چرخ و زمین بندهٔ تدبیر تست
بنده مشو درهم و دینار را
همسر پرهیز نگردد طمع
با هنر انباز مکن عار را
ای که شدی تاجر بازار وقت
بنگر و بشناس خریدار را
چرخ بدانست که کار تو چیست
دید چو در دست تو افزار را
بار وبال است تن بی تمیز
روح چرا می‌کشد این بار را
کم دهدت گیتی بسیاردان
به که بسنجی کم و بسیار را
تا نزند راهروی را بپای
به که بکوبند سر مار را
خیره نوشت آنچه نوشت اهرمن
پاره کن این دفتر و طومار را
هیچ خردمند نپرسد ز مست
مصلحت مردم هشیار را
روح گرفتار و بفکر فرار
فکر همین است گرفتار را
آینهٔ تست دل تابناک
بستر از این آینه زنگار را
دزد بر این خانه از آنرو گذشت
تا بشناسد در و دیوار را
چرخ یکی دفتر کردارهاست
پیشه مکن بیهده کردار را
دست هنر چید، نه دست هوس
میوهٔ این شاخ نگونسار را
رو گهری جوی که وقت فروش
خیره کند مردم بازار را
در همه جا راه تو هموار نیست
مست مپوی این ره هموار را
 
شاعر: پروین اعتصامی



صفحه قبل 1 ... 4 5 6 7 8 ... 9 صفحه بعد

 
 
نویسندگان
پیوندها
آخرین مطالب